جدول جو
جدول جو

معنی شکیب شیرازی - جستجوی لغت در جدول جو

شکیب شیرازی
(شَ بِ)
مولانا محمدعلی فرزند محمد امین شکاکی شیرازی از گویندگان اواخر قرن یازده و اوایل قرن دوازده هجری بود و به لباس فقر ملبس و از پیروان سلسلۀ ذهبیه و از شاگردان مسیحایی فسایی بود. در ف تنه افاغنه در شیراز زخمی برداشت و با آن زخم پس از چندی در سن شصت سالگی (1120 یا 1135 هجری قمری) درگذشت. از اوست:
دو عالم را جزای قاتل من ده خدای من
که بس باشد همین ذوق شهادت خونبهای من
چو نفی نفی اثباتست از کشتن نمی ترسم
بقای من چو شمع کشته باشد در فنای من
بدن مصر و هوا فرعون و هامان نفس و من موسی
خیال و وهمها سحر و دلیل من عصای من
چو نور و سایه می خواهد دلم تا متصل باشد
سر من در کنار او سر او در کنارمن.
(از ریاض العارفین ص 99 و فرهنگ سخنوران).
رجوع به مآخذ مندرج در فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ)
یکی از شاعران ایران است. مجمعالفصحاء درباره او گوید: میرزا محمود، خلف الصدق مجموعۀ کمال میرزا کوچک وصال و پس از میرزا احمد وقار، اکبر اولاد میرزای مرحوم بوده و بعد از رحلت والد ماجد از شیراز به اتفاق برادر اکبر خود بمسافرت هندوستان و سیاحت آن بلاد رغبت نموده و در سنۀ 1266 هجری قمری بولایات هند رسیده و در بندر بمبئی توقف گزیده بعد از سالی دو هم به اتفاق وقار بوطن مألوف رجوع کرده در سال 1268 هجری قمری وفات یافت و سی ونه سال از عمرش گذشته بود و در کمالات حظی وافر داشت و در حکمت طبیعی قدرتی وافی. خط نستعلیق را بغایت خوب می نگاشت و اخلاقی حمیده داشت. بروزگار دولت شاهنشاه مغفور محمدشاه به طهران آمد مجدداً صحبتش روزی شد و مراجعت کرد. از اوست:
هرچه ز باد و ز خاک و آتش و آبست
دستخوش رنج و پای بست عذابست
زبن سه موالید مر بشر بسرآمد
وآن را یزدان ستوده در بکتابست
خلقش بر صورت خدای شد وزان
چنبر فرمانش خلق را برقابست
زآنرو بینی ز سهمش آمده لرزان
شیر ژیان را که جایگاه بغابست
هرچه تو بینی ز مار و مور و دد و دام
امر بشر را مطیع در همه بابست.
(مجمع الفصحاء ج 2 ص 102)
لغت نامه دهخدا
(حَ بِ)
خواجه حبیب شیرازی، مؤلف صبح گلشن گوید: حبیب طبعش سخن سرائی و نکته پردازی:
تا شنیدی که مرا میل بجائی دگر است
هر زمان با منت از مهر وفائی دگر است.
(صبح گلشن ص 118) (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
رضاقلی هدایت آرد: نام شریفش آقا عبداﷲ، و از کمالات عقلیه و نقلیه آگاه. والدش حاج علی عسکر، و بمحامد صفات در آن شهر مشتهر، خود در خدمت علما وفضلا اکتساب کمالات نمود، در عقلیات تلمیذ ملا احمد یزدی و سایر الهیین و معاصرین بود، و حکمت طبیعی را درخدمت جناب فضیلت مآب حاج میرزا سیدرضی که الحق حکیمی عیسوی دم و طبیبی مبارک قدم بود اقتباس فرمود، پس از تکمیل کمالات بتحصیل حالات مایل شد، مدتی به تهذیب اخلاق و مجاهدۀ نفسانیه سر آورد. و با فضلا و عرفا معاشرت کرد. غرض مردیست طالب ترک و تجرید و جاذب حال و توحید، بشوق صحبت فقیران و عزیزان از مصاحبت امرا و اعیان گریزان، غالب اوقاتش صرف تعبد و طاعات، و اکثر معالجاتش محضاللّه و الحسبات پاکی فطرتش از حصول قربت اهل دنیا مانع، و علو همتش بوصول معیشت مقرری قانع فقیر را بخدمتش کمال اخلاص است. این ابیات از اوست:
خوش گفت پیر عقلم دوش از سر کرامت
عشق بتان ندارد حاصل بجز ندامت
از حادثات گیتی ایمن شوی و فارغ
در کوی میفروشان سازی اگر اقامت.
بر هرچه نظر میکنم از وی اثری هست
واندر دل هر قطره ز بحرش گهری هست
بیهوده مرودر پی هر زاهد و واعظ
کز آن خبری نیست که با او خبری هست.
نکند حادثۀ دور فلک تأثیری
در دیاری که در آن خانه خماری هست.
غیر از گل حسرت از گل من
سر بر نزند گیاه دیگر.
ای آنکه ز هر ذره نمایان شده ای
از هر طرفی چو مهر تابان شده ای
در کعبه و دیر جمله را روی به توست
تو مقصد کافر و مسلمان شده ای.
(ریاض العارفین).
و هم او نویسد: نامش آقا عبداﷲ، خلف الصدق حاج علی اصغر جراح. مردی فاضل نکته دان و سالک صفوت بنیان بود. در اخلاق حسنه معروف و بصفات حمیده موصوف. در ایام توقف و توطن من بنده به شیراز که کمتر از قرنی نبود، غالب آن ایام با من قرین و منش همنشین. در ریاض العارفینش نام برده ام و بیتی چند از او آورده، سالی سه چار است که درگذشته. این ابیات از اوست (سپس دو بیت چهارم و پنجم را که در ریاض العارفین از وی آورده ذکر کرده است). (مجمعالفصحا ج 2 ص 340)
لغت نامه دهخدا
(شُ هَِ)
میرزا عبدالحمید پسر علی محمدخان از اهل فیروزآباد فارس و از گویندگان قرن سیزده هجری بود. وی به بیشتر نقاط ایران از جمله آذربایجان سفر کرد. در اوایل به مدح صاحبان زر و زور پرداخت، ولی در اواخر عمر به لباس فقر ملبس شد و از ملازمت تن زد. وی از ادب پارسی و تازی وحکمت طبیعی و الهی بهرۀ کامل داشت. مرگ او را به سال 1270 یا 1280 هجری قمری نوشته اند. از اشعار اوست:
جهان بنگاه دیوان است و بر کژی است دیوانش
الا ای راهرو بهراس از این بنگاه و دیوانش
تو گر زالی وگر نیرم مده خاطر به نیرنگش
تو گر سامی وگر دستان مشو ایمن ز دستانش
چه پایی اندر آن بنگه که غول آمد هم آوردش
چه خسبی اندر آن خانه که دزد آمد نگهبانش
چه بر جایی زنم خیمه که بر باد است بنیادش
چه بر خاکی کنم خانه که بر آب است بنیانش.
(از فرهنگ سخنوران و مجمعالفصحاء ج 2 صص 250- 251).
و رجوع به فرهنگ سخنوران و مآخذ مندرج در آن شود
لغت نامه دهخدا
(شَ فِ)
میر شریف برادر میر شریف که معرف شیراز و از شاعران قرن یازده هجری قمری بود. رباعی زیر از اوست:
غرض از باده گر مستی است چشم یار هم دارد
گر از گل رنگ مطلوب است آن رخسار هم دارد
نمی دانم چرا گردون به کام من نمی گردد
اگر عیبم پریشانی است زلف یار هم دارد.
(از فرهنگ سخنوران) (قاموس الاعلام ترکی).
رجوع به فرهنگ سخنوران و مآخذ مندرج در آن شود
میر سیدشریف خلف میر شریف ثانی از احفاد سیدشریف جرجانی و از شاعران قرن دهم هجری بود. بیت زیر از اوست:
دورم ز بزم وصل تو ای ماه چون کنم
جانم به لب ز ناله رسید آه چون کنم.
(ازفرهنگ سخنوران و تحفۀ سامی ص 29).
رجوع به فرهنگ سخنوران و مآخذ مندرج در آن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
احمد (حاجی میرزا...) بن حاجی درویش حسن قصه خوان شیرازی، ملقب به نقیب الممالک و متخلص به نقیب. از شاعران متأخر فارسی است. به سال 1302 هجری قمری درگذشت. (از فارسنامۀ ناصری ج 2 ص 45) (از طرایق الحقایق ج 3 ص 215) (از فهرست کتاب خانه مجلس شورای ملی ص 444) (از آثار عجم ص 262) (از فرهنگ سخنوران ص 614)
لغت نامه دهخدا
(زَ کی یِ)
شیخ عبدالله بن ابی تراب بن بهرام بن زکی بن عبدالله بی خبر است. وی از فحول فضلا و عدول حکمای عهدخود بود. قاضی ناصرالدین بیضاوی و قطب الدین علامه و ابوالنجاش ظهیرالدین عبدالرحمن برغش، تحصیل فضایل درخدمت آن جناب نموده اند و در رساله الابرار فی الاخیار آمده که او معلم و استاد جمیع فضلا و تمام علمای آن زمان بوده و قاضی بیضاوی از کرامت او نقل کرده... وی در سنۀ 677 هجری قمری درگذشت. این رباعی بنام اوست:
در عالم بی وفا، دویدیم بسی
بیچاره تر از خویش ندیدیم کسی
تازانۀروزگار خوردیم بدهر
از دست دل خویش نه از دست خسی.
(از ریاض العارفین ص 195).
رجوع به مجمع الفصحا ج 1 ص 241 شود
لغت نامه دهخدا